دقیقا در لحظه ای که میگفت همه چیز تموم شد ، توانایی اینو نداشت که شانسی که در خونه اش رو میزد رو رد کنه . دفنه پیشنهاد یک بازی عشقی 6 ماهه رو قبول میکنه . طبق این توافق باید یکی از موفق ترین تاجرهای کشور رو عاشق خودش کنه . بزرگترین کمکش در این راه هم اون کسی است که واقعا عاشقشه . در حالی که این پیچیدگی ترسناک در حال تبدیل شدن به یک مثلث عشقی است ، دفنه با یکی از واقعی ترین سوال های زندگیش روبرو میشه : “عشقمون رو ما انتخاب میکنیم ، یا اینکه اون مارو انتخاب میکنه ؟” .
منتظر عکس های بعدی این سریال باشید... ---------------------------------------------------------------------- داستان و عکس های قسمت آخر سریال نبرد گلها داستان و عکس های قسمت آخر سریال پویراز کارایل داستان قسمت آخر سریال شرافت محصول کشور ترکیه داستان قسمت آخر سریال گوزل + عکس بازیگران سریال ترکی گوزلعکس ظهر عاشورا در سریال مختارنامه
نیکو خردمند در فیلم مختارنامه
رضا کیانیان در نقش عبدالله بن زبیر
عکس حسن میرباقری در نقش ابراهیم بن مالک اشتر
عکس نسرین مقانلو در مجموعه تلویزیونی مختارنامه
لیست بازیگران و نقش های آنها در فیلم مختارنامه
بازیگر | نقش |
---|---|
فریبرز عربنیا | مختار ثقفی |
مهدی فخیمزاده | عمر بن سعد |
انوشیروان ارجمند | رفاعة بن شداد |
ژاله علو | دومه الحسنا مادر مختار ثقفی |
ویشکا آسایش | جعده بنت اشعث بن قیس، همسر امام حسن مجتبی |
ابراهیمآبادی | عبیده |
شهرام حقیقتدوست | عبیدالله بن حر |
بهناز جعفری | ماریه همسر ابن حر |
بهنوش طباطبایی | خاشعه عروس زبیریان همسر منذر بن زبیر |
الهام حمیدی | شیرین همسر کیسان ابوعمره |
انوش معظمی | حرمله بن کاهل اسدی |
حدیث فولادوند | راحله، همسر ابراهیم بن مالک اشتر نخعی |
مریم بوبانی | دلهم همسر زهیر بن قین |
رضا رویگری | کیان ابوعمره سردار سپاه ایرانی |
فریبا کوثری | عمره بنت نعمان بن بشیر، همسر دوم مختار ثقفی |
نسرین مقانلو | ناریه بنت سمرة بن جندب، ام ثابت، همسر اول مختار ثقفی |
آهو خردمند | همسر خولی |
رضا کیانیان | عبدالله بن زبیر خلیفه زبیری |
داوود رشیدی | نعمان بن بشیر پدرزن مختار ثقفی |
امین زندگانی | مسلم بن عقیل |
فرهاد اصلانی | عبیدالله بن زیاد |
محمد فیلی | شمر بن ذی الجوشن |
فرخ نعمتی | هانی بن عروه |
پرویز پورحسینی | میثم تمار |
جعفر دهقان | مصعب بن زبیر |
حامد حدادی | یحیی بن زمزم |
محمد صادقی | عبدالله بن مطیع |
سیامک اطلسی | حسین بن نمیر |
حسن میرباقری | ابراهیم بن مالک اشتر |
اکبر زنجانپور | سعید بن مسعود ثقفی (فرماندار مدائن و عموی مختار) |
گوهر خیراندیش | حنانه (خاله جاریه، خواهرخوانده مختار) |
سیدجواد هاشمی | طبیان (سردار سپاه امام حسن مجتبی) |
پروین سلیمانی | سلیمه (زن ترشی فروش) |
ماه چهره خلیلی | جاریه (خواهرخوانده مختار ثقفی) |
احمد ایراندوست | هارون بن منصور نعلبند، همبند عمر بن سعد |
حسین محب اهری | ابوبصیر عرب حضرمی |
محمدرضا شریفینیا | محمد بن حنفیه، محمد بن علی، برادر امام حسین |
کاوه فتوحی | ابوالفضل العباس که چهره اش نمایش داده نشد |
شهره لرستانی | از زنان قبیله حمدان - سنگ زنندگان به عمر سعد - |
صدرالدین حجازی | خولی |
حسن پورشیرازی | بهرام رنگرز |
مصطفی طاری | عمرو بن حریث، فرمانده شرطههای کوفه |
کریم اکبری مبارکه | احمر بن شمیط |
محمد قاسم پورستار | حبیب بن مظاهر |
رضا آقاربی | عبدالله بن وائل |
بیژن افشار | محمد بن اشعث |
محمود اردلان | زائده بن قدامه و زهیر بن قین |
عباس امیری | عامر بن مسعود |
روژان آریامنش | حره دختر مختار ثقفی |
رحمان باقریان | زربی، غلام مختار ثقفی |
زهره شکوفنده | ام وهب |
محمود جعفری | معقل، غلام عبیدالله زیاد |
مسعود خدابخشیان | ابراهیم بن محمد بن طلحه الخیر |
مهرداد ضیایی | بن همام شاعر اموی |
حسین خانی بیگ | ایاس بن مضارب |
رضا خندان | سنان بن انس |
جمشید شاهمحمدی | عبدالله بن عمر |
حبیب دهقان نسب | یزید بن انس یار مختار ثقفی |
میر صلاح حسینی | عمرو بن حجاج |
بهرام شاه محمد لو | بن یزید وزیر عبدالله بن زبیر |
فریدون سورانی | مسیب بن نجبه |
عنایت شفیعی | عبدالله بن کامل یار مختار ثقفی |
محمود بنفشه خواه | طبیب شمر |
ولی شیراندامی | سلیمان بن صرد خزاعی |
احمد علامه دهر | عبدالرحمن بن شریح، یار مختار ثقفی |
آفرین عبیسی | صفیه، خواهر مختار و همسر عبدالله عمر |
حمیدرضا عطایی | صائب بن مالک، یار مختار ثقفی |
مجید علی اسلام | منذر بن زبیر |
وحید فارسی | امام حسن مجتبی، بدون نمایش چهره |
رضا میرباقری | امام حسین، بدون نمایش چهره |
صالح میرزا آقایی | جعفر بن زبیر |
مظفر مقدم | شبث بن ربعی |
حمید مظفری | مسلم بن عوسجه |
ولیالله مؤمنی | شرحبیل بن ذی الکلاع |
حامد میرباقری | وهب نصرانی و ثابت بن مختار ثقفی |
مسعود ولدبیگی | نجدة بن عامر، سردسته خوارج |
کاظم هژیر آزاد | مهلب بن سفره |
محمد یگانه | اسماعیل بن کثیر یار مختار ثقفی که به او خیانت کرد |
اکبر سلطانعلی | رستم غلام شمر و قاتل اموهب |
بهنام تشکر | مترسک گردان |
عکس هایی از پشت صحنه سریال مختارنامه :
پشت صحنه سریال مختارنامه داوود میرباقری
داستان و عکس های قسمت آخر سریال نبرد گلها
در ادامه این سریال ترکیه ای تانر و محبوبه میرن شرکت و سلین میاد و میگه سلام و تانر میگه،سلام چه خبر و سلین میگه،هیچی خداحافظ و تانر به محبوبه میگه،این چرا اینطوری بود و محبوبه میگه،تو به این دختر امیدی دادی و رابطه داری و تانر میگه،نه این چه حرفیه و محبوبه میگه،اگه به خاطر این دختر،از چشم عروسم اشک بیاد،تو رو حلال نمیکنم و تانر میره و به سلین میگه،من چه زمانی به تو زنگ زدم و بینمون چیزی هست! و تو تونستی مادرم رو فریب بدی ولی نمیتونی که من رو فریب بدی و گلرو میاد و به سلین میگه،چه خبره و سلین میگه،تو باید کاری کنی که،چیچک و تانر،از هم طلاق بگیرن وگرنه این صدایی که از تو ضبط کردم رو پخش میکنم و اون صدا هایی رو که ضبط کرده رو میزاره که گلرو داره،میگه،که باید از کارهای گلفام باخبر باشم و…سلین میگه اگه این کار رو نکنی،همه ترکیه این ها رو میشنون و میگه چی شد،نمیخوای که به خواهرت خیانت کنی گلرو میگه،باشه این کار رو انجام میدم.
گلرو با تیبت میره رستوران و شام میخورن و حرف میزنن و تیبت،گلرو رو میبره خونه و گلرو،مست بود و تیبت،تا دم در میاردش و گلفام،میبینتشون و به گلرو میگه،بعد از امید،تیبت! هدف جدیدت است و گلرو میگه،ترسیدی و گلفام میگه،نه،اعصبانی شدم. گلفام میره پیش تیبت و میگه،اون داره تو رو بازی میده و تیبت میگه،چی؟میدونی داری چی میگی؟ چیچک میاد شرکت و سلین و گلرو از روی قصد،همین که چیچک میاد پشت در،گلرو میگه،تو چه کار کردی؟ و سلین میگه،تانر همش به من زنگ میزنه و گلرو میگه،تانر،شوهر خواهر من است،تو با اون چه کار داری؟و گلرو میگه،من میدونم که تانر،همش میخواد به تو نزدیک بشه و من گفتم که تو به زنگ هاش جواب نده و به پیامک هاش جواب نده،و چیچک با گریه از اونجا میره گلفام به دویگو میگه،من تو مرگ بچه ات اصلا نقشی نداشتم و قسم میخورم که نمیدونستم که خالده،میخواست این کار رو انجام بده،و دویگو میگه،چرا الان،چرا الان داری این ها رو میگی؟ و گلفام میگه،میخوام که باور کنی،من باعث این کار نبودم و دویگو میگه،من الان به تو باور دارم. چیچک داره وسایلش رو جمع میکنه و تانر میاد و چیچک،تانر رو سیلی میزنه و حلقه اش رو در میاره و پرت میکنه طرف تانر و از خونه،تانر میره. گلرو میره خونه،و میبینه که امید براش،یک لباس عروس خریده و لباس عروس رو میپوشه و امید میاد و میگه،دیگه تو گلرو حکیم اوغلو هستی. گلرو میره خونه تیبت و گلفام میبینه و زنگ میزنه به امید و میگه،گلرو رفته اونجا،و گلرو به تیبت میگه،من کنار تو احساس راحتی و آزادی میکنم و انگار که خیلی خوب خودم رو میشناسم و تیبت میگه،تو با خواهرت این کار رو کردی،اون جانور تو هستی گلرو و به گلرو میگه از خونه من برو بیرون و گلرو میره که سوار ماشینش بشه،امید میاد و میگه،چرا؟ و گلرو با امید حرف میزنه و بهش میگه،اون زمانی بود که گلرو چلیک،دوست داشت که گلرو حکیم اوغلو بشه اما،دیگه گلرو چلیک نیست و گلرو چلیک مُرد و گلرو،حلقه اش رو در میاره و میزاره تو دست امید و میگه،من فقط گلرو سپاهی هستم و از اونجا میره. گلرو داره خبرها رو نگاه میکنه،که نوشته،گلفام سپاهی ورشکسته شد. گلفام،همه وسایلش رو میفروشه و میخواد،از اون خونه بِرِه. سلین،به گوشی،گلرو زنگ میزنه و محبوبه بر میداره و سلین فکر میکنه که گلرو است،و میگه کارمون خیلی خوب بود و چیچک و تانر دیگه فکر نکنم،باهم خوب بشن و محبوبه،از همه چیز باخبر میشه. محبوبه میره و همه چیز رو به همه میگه و مسعوده و چیچک میگن،آبجی بگو که دروغ است و گلرو چیزی نمیگه و چیچک میگه،تو از زندگی من چی خواستی؟از خوشبختی من چی میخوای؟ و گلرو به مسعوده میگه،آبجی! و مسعوده میگه،به من آبجی نگو،من خواهر تو نیستم،و تو دیگه،شدی!گلرو سپاهی شدی! شدی! گلرو سپاهی شدی! گلرو میره پیش گلفام و گلفام میگه،من دارم میرم،تو برنده شدی،وگلرو میگه،من گفته بودم که برنده میشم،و گلفام میگه،تو میخواستی گلفام سپاهی بشی،وحالا گلفام سپاهی شدی،و گلفام،گلرو رو بغل میکنه و میگه،گلفام سپاهی شدی خواهر عزیزم و از این به بعد تو زندگیت،این که چی میشه،سپری خواهد شد. و همه از اون خونه میرن ،مسعوده و جانر،چیچک و تانر،غنچه و اسماعیل،گلفام و تیبت. امید هم از اون محله،میره و چند سال بعد میشه،که گلرو خیلی موفق شده و خدمتکارهای جدید میان و گلرو میره پیش،دختر بچه ایی که برای خدمتکارها است و بهش میگه اسمت چیه و میگه اسمم آیشه گل است و گلرو میگه،دوست داری چه کاره بشی و آیشه گل میگه،دوست دارم،گلرو سپاهی بشم و گلرو خیلی متعجب میشه(اگه یادتون باشه،گلرو دوست داشت که گلفام سپاهی بشه و وقتی اون دختر بچه گفت که میخوام،گلرو سپاهی بشم،یاد بچگی خودش افتاد)پایان